تمام من




باد وزید ...
طوفان گرفت ...
سیل آمد ...
هیچ نگاه نکردم،
دلم قرص بود، روحم سیراب 

درخت‌ها شکستند،
زمین لرزه آمد،
هیچ نگاه نکردم
صبور بودم و بی‌ باک
آوار آمد،
روی سرم خراب شد
هیچ نگاه نکردم
عاشق بودم و پر امید
دلم را میخواهی‌؟ بگیر مال تو !
جسمم را میخواهی‌؟ باشد مال تو !
روحم را میخواهی‌؟ آرزو دارم مال تو باشد 

اما ... اگر تو بخواهی ... ...


روحم ... سیراب است و صبور
بی‌ باک است و عاشق ...
میدانی چرا؟ آخر امید دارد و نور

4 comments:

مطبخ رویا گفت...

این نوشته هم بسیار زیبا بود .مرسی

elham گفت...

چقدر با احساسي
از همه احساس لذت بردم
به من هم سر بزن
خوشحال ميشم

نوري گفت...

سلام بتي عزيزم..چه قدر مخاطبت بزرگه..همونه كه منبع اين نور و اميده درست ميگم..همونه كه منتظر نشونه اي ازش؟؟...خيلي قشنگه به اين همه زيبايي كلامي كه منبع نور بهت داده تبريك ميگم عزيزم....

Sara Beti گفت...

مرسی‌ رویا جون، مثل همیشه لطف داری خانومی ....

الهام جان ، دوست عزیز، ممنونم که به من سرّ زدی، بلاگ بسیار زیبایی داری ، و قلم خیلی‌ قشنگی‌...عزیزم من نمیتونم برای اشما پیغام بذارم از من پسورد می‌خواد، خیلی‌ دوست دارم براتون بنویسم، لطفا راهنماییم کنید ..مرسی‌...و با اجازه لینکتون می‌کنم...

نوری عزیم، به امید همین نور روز هم رو شب می‌کنم،..نمیدونم چیه فقط حضورش رو حس می‌کنم، تو دلم،...نمیذاره که که از این دنیا به سادگی‌ بگذارم، ...قربون این همه محبتت عزیزم