من ....خالی از عاطفه و خشم خالی از خویشی وقربت گیج و مبهوت بین بودنو نبودن
عشق .... آخرین همسفر من مثل تو منو رها کرد حالا دستام مونده و تنهائی من
ای دریغ از من... که بیخود مثل تو گم شدم.... گم شدم تو ظلمت تن
ای دریغ از تو.... که مثل عکس عشق هنوزم داد میزنی تو آینهٔ من
وای.... مثل من تک و تنها دستمو بگیر که عمرم... همه چیم.... تویی زمینو آسمون هیچ...
با تو میبینم همه بود و نبود... بیا پر کن منوای خورشید دلسرد
بی تو میمیرم مثل قلب چراغ نور تو بودی کی منو از تو جدا کرد
،...
سر سفره هفت سین از ته دل آرزو میکنم هیچ ابر غمی رو دلهای قشنگ و پر امیدتون رو نپپوشونه