غریبه



انگار که سالهاست دیدمش،
انگار که سالهاست بر درم میزند
سالهاست که در دستانش چیزی برایم دارد
 
انگار سالهاست میشناسمش
انگار که سالهاست با غریبی ایش آشنایم
انگار که سالهاست حضورش طراوت ابرهای سفید را دارد
و ورودش نسیم بهاری را با خود میاورد
 
انگار که سالهاست میشناسمش
انگار سالهاست که از من دور است