به دینا گفتم: تو شرایط سختی به سر میبردم...نومید بودم و غمگین، دراز کشیده بودم و فکر میکردم،...واسه یک لحظه چشمم به رز بنفش افتاد، و واقعاً تموم حرفات برام زنده شدن، احساس کردم این که مشکلی نیست .. از پس بزرگتر از این بر اومدم،..نمیدونم چه حسّی بود ولی منو دوباره امیدوار کرد بلند شدم و از اون به بعد هر روز گل رز رو جلو چشمم دارم....
دینا فقط چشماش پر از اشک شده بود شاید فکر نمیکرد انقدر تاثیر گذر باشه...ولی بوده و هست خیلی از بچهها در طی یک سال تحت تاثیر حرفای قشنگش کارهای بزرگی کردند...
کلّ این مبحث راجع به "عقل یا هوش احساسی" هستش که چطور در محیط کار و در زندگی شخصیمون ازش استفاده کنیم. هوش احساسی به این معنی نیست که همیشه "خوب" باشیم بلکه به این معناست که "صادق " باشیم. نسبت به احساساتمون و همینطور احساسات دیگران کاملا آگاهی داشته باشیم.هوش احساسی به این معنی نیست که احساساتی باشیم بلکه به این معناست که در برابر احساساتمون آگاهانه رفتار کنیم، اونها رو بشناسیم و تحت کنترل خودمون در آریم.
برای بالا بردن هوش (عقل) احساسی ۵ صلاحیت لازمه که باید به ترتیب کسب بشن:
و اینکه مزایای این هوش احساسی چیست؟ باید بگم که کسب مهارت هایی از قبیل: حل مشکلات شخصی یا کاری، ارتباطات با دیگران و از همه مهمتر اجتناب از برخورد و کشمکش و احیانا ناسازگاری ...
هوش احساسی مثل یک آژیر خطر میمونه که به ما میگه الان قضیه از چه قراره، وقتی یک احساس نا مطبوع برامون پیش میاد احساس هوشی به ما آلارم میده تا به هوش باشیم و برای کنترل این احساس اقدام کنیم، اولین قانون هوش احساسی به ما میگه: میدان نبردتون رو آگاهانه انتخاب کنید و قبل از ورود به این میدان از خودتون بپرسید آیا این میدان نبرد ارزش اینکه من توش از بین برم رو داره؟ *خیلی جالبه، یک لحظه به زندگی شخصیمون فکر کنیم به دوستان خانواده همسر بچه ها، بارها شده بدون فکر وارد یک مجادله زبانی شدیم که آخرش جز پشیمونی برامون چیزی نداشته، این قانون رو با جون و دل میپرستم، و آویزه گوشم کردم، ... ارزشش رو داره؟... نه!؟... پس چرا خودم رو درگیر کنم؟* ادامه دارد ...