سمینار امسال


یک سمینار سالانه هست که امسال برای سومین سال توش شرکت داشتم.همکارانمون از سراسر آنتاریو جمع میشن و یک جمع گرم و صمیمی‌ رو تشکیل میدن، کسی‌ که این سمینار‌ها رو برگزار میکنه یک موجود دوست داشتنی، یک زن ایتالیأیی ساکن آمریکا، دینا ست، که وجودش پر از شور زندگی و کلامش پر از نور، هر کسی‌ رو از هر گروه سنی‌ و هر عقیده و مسلکی به خودش جذب میکنه چون از عشق به زندگی‌ میگه. امسال هم مثل سالهای دیگه این سمینار در یک روز پائیزی بارونی‌ برگزار شد...راس ساعت ۹ صبح جلو هتل بودم ماشین رو به دربون سپردم و با عجله به طبقه بالا رفتم، همه بودن ۱۷ نفر منتظرم بودند، دینا با دیدنم جلو اومد محکم همیدگه رو در آغوش گرفتم و دوباره به خاطر ازدواجش بهش تبریک گفتم، همکارم رو به دینا گفت هنوز خسته نشدی از شنیدن این جمله و دینا با همون شور همیشگیش گفت نه!

دینا پر از انرژیه سراسر دنیا رو گشته و کلاسهاش رو در هر گوشه دنیا برپا میکنه، خیلی‌ خوشحال بود که ازدواجش باعث نشده که دیگه نتونه این سفر‌ها رو انجام بده، در فواصل کلاس که از ساعت ۹ صبح تا ۴ بعد ازظهر بود عکس‌های عروسیش رو رو پرده بزرگ به نمایش گذشت، تک تک افراد توی کلاس که در رده‌های سنی‌ مختلفی‌ هستند پر از اشتیاق هستند، اشتیاق اینکه امسال دینا برامون چی‌ میگه، و تنها اون مطلب ساده نیستند، اون لحظه هایی هستند که همگی‌ از زندگی‌ شخصیشون با هم شریک میشن، درد‌ها رنج‌ها و شادی هست که با هم شریک میشن، همه هیجان زده هستند که بعد از یک سال دوباره با هم همه یک جا جمع شدیم.

دینا سال گذشته به تک تکمون یک ٔگل روز بنفش داد، بهمون گفت ٔگل روز رو براتون انتخاب کردم چون خیلی‌ special و می‌خوام هر زمان که به این ٔگل روز نگاه می‌کنید به یاد بیارید که به عنوان یک زن شما هم special هستین، خودتون رو باور کنید ونگذارید که در جریان زندگی‌ حوادث ناگوار شما رو از یا در بیارن،....یادمه لحظه خداحافظی همه گریه میکردند و برای من خیلی‌ عجیب بود که فوران احساساتی رو میدیدم که همیشه فکر می‌کردم مختص ما ایرانی‌‌ها و شرقی هاست، ولی‌ اینطور نبود....

می‌خوام مطلب سمینار امسال رو با شما شریک بشم، ...

امیدوارم که برای شما هم ایجاد انگیزه کنند همینطور که برای من کردند....

8 comments:

sara گفت...

بتی جون سلام عزیزم
دلم برات تنگ شده
خیلی کم پیدایی، البته منم دست کمی از تو ندارم
دلم میخواد بگی حرفهای دوستت رو، یعنی حرفهای سمینار
میبوسمت عزیزم

shahla گفت...

سلام بتی نازنین
اینقدر قشنگ و بی ریا می نویسی آدم احساس میکنه همش باهات بوده
همش رو برامون تعریف کن تا ماهم یاد بگیریم
قربون تو و شادباشی گلم

Sara Beti گفت...

سارای عزیزم دل‌ منم برات تنگ شده خانومی، بی‌ سرو صدا سر میزنم به سفره خونه ولی‌ این روزها درگیر هستم، حتما عزیزم مشغول ترجمه هستم و بخش به بخش براتون میزارم،دوست دارم.....شهلا جونم چقدر لطف دارید به من واقعاً، خیلی‌ دوستون دارم، بله واقعاً دلم نیومد که بقیه رو سهیم نکنم...به زودی مطلب رو میزارم..امیدوارم خوشتون بیاد، ...میبوسمتون...

نوري گفت...

سلام بتي جونم ..من هم بيصبرانه منتظر خوندن مطالب دوستت هستم...اگر ترجمه نكني و از زبون خودت هم بگي ب همون اندازه زيباست

ناشناس گفت...

ba inke azyatam kardi(ghelghelakam dadi) ama vase hamishe doset daram
ghashang bod...cheghdr dost dashtam hamchin dsty midashtam

Sara Beti گفت...

نوری عزیزم دلم برات تنگ شده بود....چشم گلم حتما...ناشناس عزیزم که انقده دوست دارم، منو اذیت کردن؟..نگی‌ هیچ کس باورش نمی‌شه!...دوست دارم یک دنیا ... برات مفصل مینویسم ...

شاپرک گفت...

بتی جون من الان تونستم به اینجا بالاخره سر بزنم این مطلب برام خیلی جالب بود اول کشیده شدم به سمت خانمی مسن بعد که از ازدواج گفتی تو ذهنم پیداش کردم خیلی دوست دارم بدونم چه چیزی عنوان میشه که این همه آدم را در یک روز بعد از یک سال دور هم جمع میکنه.

شيدا گفت...

بتي جون سلام چقدر كلامت زيبا و جذابه واقعا لذت بردم از خوندن مطالبت عالي بود مخصوصا متني كه اشاره به اعضاي سفره خونه داشتي و احساسي كه براي اين مطالب به خرج ميدي لذت بخشه
خيلي ممنونم كه منو لينك كردي