تکرار تلخ غصه





سکوت شب با تکرار دوباره قصّه تلخ شکست... 

با صدای هق هق گریه ها، ....
چشمه اشک‌ها جوشید....
چشمه اشک‌ها خشکید ....
و من در عجبم از این دنیای بی‌ وفا، که با دلسنگی تمام گٔل‌ها رو پر پر میکنه، و بعد به حقیقتی تلخ میرسم که مرگ در همین نزدیکیست، در چند قدمی‌ ما،....وقت کوتاهه، باید همه رو دوست داشته باشم و دلی‌ رو نشکنم...
وقت کوتاهه....
.....


4 comments:

نوري گفت...

و من نيز در عجبم كه خيلي زود اين بي وفايي دنيا رو فراموش ميكنيم...
با خوندن نوشته قشنگت ياد اين شعر فروغ افتادم:
دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ایوان می روم و انگشتانم را
بر پوست کشیده ی شب می کشم
چراغ های رابطه تاریکند
چراغهای رابطه تاریکند
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی ست

ناردونه گفت...

بتی جون سلام عیدت مبارک عزیزم
حق باشماست واقعا فرصت کمه و مرگ همین نزدیکیها ( کلی شکلک آه و افسوس )
اما درکنار همه اینها
زیبائی هست
عشق هست
دوستی هست
و کلی لحظان ناب که باید چشید و مز مزه کرد....

sara گفت...

خیلی قشنگ نوشتی عزیزم
واقعا هر فرصتی رو باید غنیمت دونست گاهی شده باید کاری میکردم، باید حرفی میزدم، باید جایی میرفتم، باید چیزی میدیدم اما نکردمو نزدمو نرفتمو ندیدم بعدش خیلی غبطه خوردم خیلی... اما مدت هاست که سعی میکنم بفهمم هر وقت وقتش بود باید درگیر شد باید گفت و دید ممکنه بعدن دیر بشه
امروز باز هم به یادم آوردی که دل بدم به لحظه ها
دوست دارم بتی جانم

شاپرک گفت...

سلام بتی عزیزم

عید را پیشاپیش بهت تبریک میگم امیدوارم روزهای خوبی را پیش رو داشته باشی.

من باز بر میگردم.