سرد و آبی رنگ ۱



بر ستاره نشسته‌ام...

تو کجائی؟

اینجا سرد است و آبی رنگ، من از راهی‌ دور آمده ام،...

به من گفتند: آن‌ دور دست‌ها جأیست به نام "زمین"، پر است از آدم‌ها با شکلها ی مختلف، بعضی‌‌ها سفید بعضی‌‌ها سیاه بعضی‌‌ها سرخ، به من گفته اند این مردمان حتی رنگ چشمانشان هم با هم فرق دارد،...

پس کجائی؟اینجا سرد است و آبی رنگ،...

به من گفتند در "زمین" آدمها کار میکنند، میخوابند، گریه می‌کنن شادی میکنند میرقصند، میجنگند، شکست میخورند، پیروز میشوند،...

و دوباره زندگی‌ از سر میگیرند،....

من اینجا تنها نشسته‌ام بر روی یک ستاره، پس کجائی؟اینجا سرد است و آبی رنگ، ...

گفتند روی زمین مردم میمیرند و به دنیا می‌آیند، کاش کسی‌ پیدا شود از او بپرسم بعد از مرگ چه میشود؟آیا دوباره به اینجا بازمیگردند؟یا به دنبال زندگی‌ تازه خود روان دیاری جدید میشوند؟!...

گفتند اینجا مردم "قلب" دارند،...من مانده‌ام قلب چیست؟ گفتند در قلبشان عشق هست، کینه هست، محبت هست، حسد هست!!...من قلب پر از عشق میخواهم،...پر از نور میخواهم،....پس تو کجائی؟

قلبت را نشانم بده،...

...


4 comments:

من و نفس گفت...

سلام

خدا در توست .. در وجود توست .. روح خدا در ماست ..

اوست که الرحم الراحیم هستش

این شب های عزیز مخصوصا امشب ( 21 رمضان ) از دع کردن برای من و نفس دریغ نکن دوست خوبم

ناردونه گفت...

عزیزم زمین خدا برای آدمهائی که روحشون مثل روح شما قشنگه پراز عشق و صفاست

شاپرک گفت...

سلام بتی جون
خیلی زیباست منو یاد مسافر کوچولو انداخت دلم میخواد بدونم اگر کسائی جای دیگه زندگی می کنند در مورد ما چه جور فکر می کنند .

Sara Beti گفت...

مرسی‌ از دوستای عزیزم، از محبتتون قلبم گرم میشه