
وقتی دلم گرفت هیچ کس نبود...
وقتی دست گرمت را خواستم هیچ دستی نبود...
وقتی نگاه گرمت را خواستم هیچ نگاهی نبود...
دلم گرفت
از زندگی، از روزهای تکراری از گرمأیی که دیگر نبود، از سرمأیی که خوب میدیدم تا دو قدمی من فاصله دارد...
و راه گریزی نبود ...
زمزمه کردم:
*تقصیر من نبودکه با این همه . . .
که با این همه امید قبولی
در امتحان سادهی تو رد شوم
اصلاً نه تو ، نه من!
تقصیر هیچ کس نیست
از خوبی تو بود
که من
بد شدم*
__________________________
قیصر امین پور
وقتی دست گرمت را خواستم هیچ دستی نبود...
وقتی نگاه گرمت را خواستم هیچ نگاهی نبود...
دلم گرفت
از زندگی، از روزهای تکراری از گرمأیی که دیگر نبود، از سرمأیی که خوب میدیدم تا دو قدمی من فاصله دارد...
و راه گریزی نبود ...
زمزمه کردم:
*تقصیر من نبودکه با این همه . . .
که با این همه امید قبولی
در امتحان سادهی تو رد شوم
اصلاً نه تو ، نه من!
تقصیر هیچ کس نیست
از خوبی تو بود
که من
بد شدم*
__________________________
قیصر امین پور
3 comments:
شعر قشنگی بود .به واقع دوری ما از خداوند فقط تقصیر خودمونه .
چقدر زیباست بتی جون مثل همیشه انتخابت عالیه عزیزم.
در ضمن نمیدونم چرا کم پیدائی امیدوارم حالت همیشه خوب باشه.
رویا عزیزم ممنون از لطفت و ممنون که مهمونم میشی...شاپرک عزیزم میدونی این روزها کمی درگیر هستم میام گاهی سفره خونه و از مطلب عالیتون لذت میبرم ولی ببخش که حضورم کم رنگه، اصلا اگه نیام نوشتههاتون رو نخونم دلم میگیره...مرسی از لطف همیشگیت گلم..میبوسمتون دوستای گلم ...
ارسال یک نظر