
تا به حال این اتفاق برات افتاده که یک چیز ارزشمند یا یک شخص ارزشمند رو خیلی دوست داشته باشی و بدونی داری از دست میدیش؟...
تا حالا شده که به خاطر عشق از چیزی یا کسی بگذری؟
میدونی اگه نداشته باشیش میگذره ولی سخت میگذره...
بعد با تمام وجود رهاش کنی،...به دست باد بسپریش؟
بعد شده که به تو برگرده؟ ...
من مطمئن هستم دوباره برمیگرده اون حس ناشناخته ... اون آرامش خیال به تو برمیگرده...
پس اگه دچار چنین حالی شدی رهاش کن،...
از قلبت جداش کن،...
و ببین چطور به سمت تو برمیگرده...
12 comments:
بتی جون اگه ولش کردم برنگشت! تقصیر شماست ها!
ناردونه دونه دونه اینجا هم دست از سرم بر نمیداری دختر...وای مردم از خنده!!!!!:))...تو ولش کن من خودم به زورم که شده برش میگردونم...
لیلا - لبخند
اره بر میگرده!
منهم تجربه اش کردم و بهاش برام چیزی نزدیک به 10 کیلو وزن کم کردن شدید و افسردگی چند ماهه بود!
برگشت
ولی وقتی که خیلیییییییی دیگه دیر شده بودش
شاید هم من به اندازه کافی صبور نبودم...
مرسی بتی جونم
منو بردی تو گذشته ها
;-)
:*
لیلا جون مرسی از محبتت که به من سر میزنی،...میفهمم گاهی ممکنه خیلی دیر بشه،...اگه اون چیز یک شخص باشه بستگی به شرایط ۲ نفر هم داره...امیدوارم که بگشتها همشون جبران پذیر باشن...میبوسمت گلم..
سلام عزیزم
دیگه نمی دونم راجع به نوشته های قشنگت چی بگم
راستی بتی جون تو پست ((رویا)) ممنونم که اسم منم نوشتی تو نوشته هات
نگفته بودم که ماهم
بتی جون تا چهار پنج خط اولش به سر من یکی که بدجوری اومده ولی من ترسیدم ولش کنم یعنی میدونی من کلا به نظر میاد بد پیلم یک چیزی را که بچسبم دیگه ول کنش نیستم این دفعه هم تا آخر نوشتت باهات نیستم اصرار هم نکن که من زیر بار نمیرم.
امیدوارم هر چی را رها کردیئ دوباره به سوی شما برگرده چون رها کردن خیلی سخته
مرسی دوستای عزیزم ...نفس من به لطف تک تکتون گرمه
ببین صندلی داغ چه کرده که اینجا دیگه خبری نیست زود باش یک چیزی بنویس دیگه بعدش هم که میخوای بری عروسی تا یک ماه نیستی .عجب دوره و زمونه ای شده .
شاپرک عزیزم...خودت که دیدی شب و روز رو اون سندلی سوختم...و تایپیدم...چشم عزیزم ....اون عروسی هم که خودت میائی دیگه...من بدون تو نمیرم ها!!!...
بتی باجی کجائیییییییییییی؟
ما رو نمیبینی خوش میگذره؟؟؟؟
دونه دونه بدون شماها روزهای من شب نمیشه!،،،،
ارسال یک نظر